آرتینآرتین، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره

آرتین صفری

ختنه

سه شنبه 28 آبان ساعت 7 بعد از ظهر آرتین به دستان دکتر ورمزیار و به شیوه حلقه ای ختنه شد. استرس سراسر وجود مامانی رو فرا گرفته بود. تیم همراه آرتین عبارت بودند از مامان و بابایی و عمو عیسی و مامان بزرگ مادری و خاله زهره. آرتین به هنگام زدن سوزن کمی گریه کرد ولی در هنگام عمل چون سر شده بود بی قراری نکرد. دعا کنید زودتر حلقه اش بیفتد. آرتین ابتدا به صلیب کشیده شد و آنگاه مسلمان شد پسرم در هنگام عمل کاملا سر بود و نمیدانست در پایین چه میگذرد استرس در چهره ی مامانی موج میزند و عمو عیسی هم از اعضای تیم همراه 1+4 مامانی وقت عمل دلش نیامد از نزدیک ببیند. بابایی و عمو عیسی در کنار آرتین بودند ...
29 آبان 1392

اولین کلمات

امشب ساعت 12 روز 23 آبان مصادف با عاشورای حسینی آرتین به غیر از اصوات همیشگی چیزی شبیه آغو یا همان آغا رو گفت و البته تکرار کرد. به نظر میرسد آقا آرتین برای حرف زدن کمی عجله دارد و این اولین کلماتی است که آرتین بیان کرد. صبح هم آرتین به همراه مامان و بابا در عزاداری آقا امام حسین(ع ) در روز عاشورا شرکت کرد.   ...
24 آبان 1392

عمو امیر و خاله مریم

امشب عمو امیر و خاله مریم دوستای خانوادگی مامان و بابا اومده بودن پیشمون. این عکسها رو هم عمو امیر گرفته. فردا هم چهل روز است که من دنیا اومدم و به قول معروف از چهلگی در میام. سلام بر علی اصغر من همیشه پستونک نمیخورم اما بعضی وقتا برای اینکه مامانی به کاراش برسه مجبورم ... ...
17 آبان 1392

حضورش در کنارم آرامم میکند

از روز اولی که آرتین به دنیا اومد بعضی وقتها که گریه اش شدت میگرفت لب پایینش میلرزید و این لرزش دلم را بد جوری میلرزاند. الان علاوه بر لرزوندن لب، بعضی وقتها آنچنان صدای گریه اش را سوزناک میکند که دل آسمان و زمین را کباب میکند. من هم گاهی دست و پایم را گم میکنم از بس که سوز دارد گریه این بچه. ساعات خوابم این روزها بسیار کم شده است. ولی درسته که دلم برای یک خواب سیر،  فارغ از عالم و آدم تنگ شده است اما حضورش در کنارم آرامم میکند. ادامه عکسها در ادامه مطلب ...
15 آبان 1392

اولین باران زندگی آرتین

 پائیز فصل خرما لوست فصل گس تنهائی  فصل برگهای زرد در پیاده روهای خیس شاید فصل هزار بهانه دیوانگی پائیز من عطر تولد دارد یک تولد و یک زندگی بارش اولین باران پاییزی لذت زندگی با آرتین را دوچندان کرد یک خواب آرام در کنار صدای باران پاییزی که از پنجره به گوش میرسید   ...
11 آبان 1392

یک ماه گذشت

جشم بر هم گذاشتیم یک ماه گذشت. این تاخیر چند روزه برای این بود که آرتین یه کمی بیقراری کرد و برای اینکه مامانی راحت تر باشه هر دو رفتن خونه مامان بزرگ و الان برگشتن خونه پیش بابایی و نی نی هم خوابیده. دیگه یه کمی هم زمان کم می آوریم و به هر حال مشغولیات بچه ، فرصت نوشتن را از آدم میگیره. فردا صبح ساعت 9 و 10 دقیقه ، یک ماه می شود که آرتین معنای جدیدی از زندگی را برای ما معنی کرده است. اما خیلی خوب است که عاشقی کنی در کنار کسی که تمام دلواپسی هایت هست. گاهی وقتها آنقدر حرصمان میگیرد که میخواهیم آرتین را بخوریم. آخرین عکس آرتین . ساعت 12 شب دوشنبه 6 آبان 92 ...
7 آبان 1392

آواز بارانی

می دانی من با همه ی شیطنت هایت وقتی که بغض میکنی  وقتی که میخندی وقتی که شیر میخوری وقتی که خوابی من همیشه با ساز غزل هایت آواز بارانی میخوانم  روز بیست و دوم روز بیست و سوم روز بیست و سوم   ...
1 آبان 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آرتین صفری می باشد